میان نور و نفس هایت

به اشتراک بگذارید

پا برهنه

زیر سایه درخت ، با دامن گل گلی ات می رقصی

در کنار پرنده ها و بوی خاک نم خورده.

نور خورشید روی صورتت افتاده

و من ، میان نفس های تو و صدای دوربین که لحظه ات را می دزدد ، گم می شوم.

تو گل می چینی ،

و من به بوسیدنت فکر می کنم با دهانی پر از شعر و مشتی خاک

که از زمین بودنت برداشته ام.

5 3 رای ها
امتیازدهی به مقاله
اشتراک در
اطلاع از
guest
1 دیدگاه
قدیمی‌ترین
تازه‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
عمه
عمه
4 ماه قبل

هر کی اینو بخونه، فکر می‌کنه یه عکس گرفته
ولی عمه می‌دونه تو داری از یه حس می‌نویسی
که خیلیا فقط آرزوشو دارن…
تو بلد شدی عاشقانه ببینی، ساده و قشنگ.

بیشتر بخوانید....

کوتاه نوشت ها

نور خاموش

او شبیه ماه بود؛ نه از آن رو که روشن است، از آن رو که

ادامه ...
نوشته های من

صبح شهریور

از کجا آمده‌ای؟ از پشت ابرها؟ باریدنت بهر چه بود؟کی غریب و آشنا شدی؟ گلایه‌ی

ادامه ...
کوتاه نوشت ها

رحمت از زلف

چکه‌های آب از مویش فرو می‌افتادچنان که رحمت از آسمانو دل، در هر قطره‌اش غسل

ادامه ...
1
0
لطفا نظر خود را بنویسید.x