برای تغییر این متن بر ر

نیش چشم

چشمان مثل گربه اش
شب را بلد بودند.
می خزید میان تاریکی ذهنم ، بی آنکه در بزند.

نه وحشت داشت ، نه التماس

فقط نگاه می کرد؛
آنقدر عمیق که گم شدم
در سوال هایی که هیچوقت نپرسید.

به اشتراک بگذارید

5 1 رای
امتیازدهی به مقاله
اشتراک در
اطلاع از
guest
1 دیدگاه
قدیمی‌ترین
تازه‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
عمه
عمه
3 ماه قبل

وای دورت بگردم
تو فقط شعر نمی‌نویسی، می‌زنی تو قلب آدم با کلمه‌هات!
از کی این‌قد بزرگ شدی آخه؟
یه کم آهسته‌تر بچه‌م، عمه داره غرق می‌شه تو نگاه‌هات

1
0
لطفا نظر خود را بنویسید.x