برای تغییر این متن بر ر
چشمان مثل گربه اششب را بلد بودند.می خزید میان تاریکی ذهنم ، بی آنکه در بزند.
نه وحشت داشت ، نه التماسفقط نگاه می کرد؛آنقدر عمیق که گم شدمدر سوال هایی که هیچوقت نپرسید.
وای دورت بگردم تو فقط شعر نمینویسی، میزنی تو قلب آدم با کلمههات! از کی اینقد بزرگ شدی آخه؟ یه کم آهستهتر بچهم، عمه داره غرق میشه تو نگاههات
وای دورت بگردم
تو فقط شعر نمینویسی، میزنی تو قلب آدم با کلمههات!
از کی اینقد بزرگ شدی آخه؟
یه کم آهستهتر بچهم، عمه داره غرق میشه تو نگاههات