به اشتراک بگذارید

می شنیدی؟ صدای قلبم را می گویم وقتی که در گوشه قلبم مچاله شده بودی شاید خسته بودی و چرت می زدی اما من به محکمی کوه در مقابل باد و صخره در مقابل موج تو را در آغوش گرفته بودم و گوشه قلبم جا داده بودمت

اما می شنیدی؟ ضربان قلبم را می گویم لحظه ای آرام و بار بعد ، از هیجان دیدن چهره ات به لحظه ای پر تپش و گره خورده به نبض های دست تو وصل می شد من کج شدم روی موهای بلندت ، فهمیدی که با چشم های باز و خیسم موهایت را نوازش کردم؟

نخواب ، اگر بخوابی تو هم مثل من ضمخت می شوی محکم می شوی سنگ و صخره می شوی تو باید بیدار شوی پرستویی رها شوی از لانه موقتی که برایت درست کردم پر بکشی از دریا ها بگذری و جزیره ها را ببینی تا آن وقت من مراقبت خواهم بود فقط چرت کوتاهی بزن تا خستگیت در برود بهار که شد برقص ، فریاد شادی سرکن و رها به هرجایی سرکشی کن

آزاد و آزاد

5 2 رای ها
امتیازدهی به مقاله
اشتراک در
اطلاع از
guest
0 نظرات
قدیمی‌ترین
تازه‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها

بیشتر بخوانید....

نوشته های من

زامبی

تو با آن چشمان زیبایت که حالا به مرگ آغشته‌اند ،تبدیل به چیزی شدی که

ادامه ...
کوتاه نوشت ها

پشت گوش

مو را پشت گوش انداختی، و من، تمام عقل را.

ادامه ...
نوشته های من

مدت موقت، اما بمان

همه آمده‌اند برای مدتی کوتاه،و زمان را مثل چمدانی نصفه،با خود می‌کشند،نه بازش می‌کنند، نه

ادامه ...
0
لطفا نظر خود را بنویسید.x