تو خاورمیانهای…
ویران،
اما هنوز در قلبم مقدّس.
دلت پر از آتش است،
و هر بوسهات
جنگی تازه آغاز میکند.
با این همه،
من هر شب،
با چفیهای از خاطرات،
میان مینهای خاطرت قدم میزنم
تا شاید روزی
در آغوشت
یک وجب خاک آرام پیدا کنم.
تو آرامش را نمیشناسی،
اما من…
آرام شدهام
در دوست داشتنت.
الهی هیچ دلی، لای مینهای خاطره تنها نمونه…
الهی هر شب، یه وجب خاک امن تو بغلِ یکی باشه که تو رو بلد باشه…
آرامش، شاید از راه نمیرسه،
ولی من برات دعا میکنم از دل همین واژهها جوانه بزنه.