به اشتراک بگذارید

یک شب بارانی تو را ناشیانه به آغوش می کشم

بر روی قطره های باران که خود را بر زمین می کوبند پا می گذارم بر چاله ها کوچکی که آب جمع شده می پرم

تو چترت را برعکس زمین گذاشته ای تا پر از آب باران شود

ما ثانیه ها زیر باران و نور چراغ خمیده خیابان رقصیدیم

آخر رقص ، تو را ناشیانه بغل میکنم

تورا بلند می کنم می خندی تو را می چرخانم ما می چرخیم

ناشیانه بر زمین فرود میاییم روی من دراز کشیدی می خندی

گوشمان از رگبار باران پر است

کنارم دراز می کشی ما نفس می کشیم

ما دهانمان باز است قطره قطره آب می نوشیم

ما به سقف سیاه زل زدیم هرازگاهی شاخه های صاعقه را دنبال می کنیم

آب داخل چتر را می نوشیم تا سیرآب شویم

ما سنگین شدیم         

لباس هایمان سنگین است

تو روی دوش من سنگینی

باران سنگین است

ما عاشق کار های عجیبیم عاشق خندیدن و رقصیم ما آزادیم هرچقدر که می خواهد جرمش سنگین باشد

ما تا ابد وحشی و جوانیم

ما رهاییم تا ابد حتی اگر روزی زیر باران جمجمه مان خورد شود

در خداحافظیمان همدیگر را خواهیم بوسید و با لبخندی وحشیانه بدرود میگوییم تا خونمان با باران شسته شود

ما مردگان آزادیم

5 2 رای ها
امتیازدهی به مقاله
اشتراک در
اطلاع از
guest
0 نظرات
قدیمی‌ترین
تازه‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها

بیشتر بخوانید....

کوتاه نوشت ها

پشت گوش

مو را پشت گوش انداختی، و من، تمام عقل را.

ادامه ...
نوشته های من

مدت موقت، اما بمان

همه آمده‌اند برای مدتی کوتاه،و زمان را مثل چمدانی نصفه،با خود می‌کشند،نه بازش می‌کنند، نه

ادامه ...
0
لطفا نظر خود را بنویسید.x