می شنیدی؟ صدای قلبم را می گویم وقتی که در گوشه قلبم مچاله شده بودی شاید خسته بودی و چرت می زدی اما من به محکمی کوه در مقابل باد و صخره در مقابل موج تو را در آغوش گرفته بودم و گوشه قلبم جا داده بودمت
اما می شنیدی؟ ضربان قلبم را می گویم لحظه ای آرام و بار بعد ، از هیجان دیدن چهره ات به لحظه ای پر تپش و گره خورده به نبض های دست تو وصل می شد من کج شدم روی موهای بلندت ، فهمیدی که با چشم های باز و خیسم موهایت را نوازش کردم؟
نخواب ، اگر بخوابی تو هم مثل من ضمخت می شوی محکم می شوی سنگ و صخره می شوی تو باید بیدار شوی پرستویی رها شوی از لانه موقتی که برایت درست کردم پر بکشی از دریا ها بگذری و جزیره ها را ببینی تا آن وقت من مراقبت خواهم بود فقط چرت کوتاهی بزن تا خستگیت در برود بهار که شد برقص ، فریاد شادی سرکن و رها به هرجایی سرکشی کن
آزاد و آزاد