پا برهنه
زیر سایه درخت ، با دامن گل گلی ات می رقصی
در کنار پرنده ها و بوی خاک نم خورده.
نور خورشید روی صورتت افتاده
و من ، میان نفس های تو و صدای دوربین که لحظه ات را می دزدد ، گم می شوم.
تو گل می چینی ،
و من به بوسیدنت فکر می کنم با دهانی پر از شعر و مشتی خاک
که از زمین بودنت برداشته ام.