منم آن یاغیِ برنو بدوش
که ز کوه و دشت آید غرشم، چون آذرخش و خروش
دلیر از تبارم، کهن ریشهدار
ز غریوَم بلرزد زمین در شبانگاه تار
به غیرت قسم، برنویم برق مرگ
که صدایش بلرزاند کوه و دشت و ترگ
منم لرِ آتشخیزِ کوهستان
که ز زاگرس خیزد خروشم چون طوفان
منم آن یاغی که از مرگ نمیترسم
که در دلِ شب، بهفروغ بر مرگ میخندم