تا ابد غروب

بدنبالت بودم روز و شب از درختان چنار که روزی تو را دیده بودند از انقلاب و تئاتر های خوب و بد از شلوغی های تهران هرکجا ردی گذری ، عکسی ، بویی ، سایه ای از تو وجود دارد گریه نمی کنم نه! این دود تهران است که چشمانم را می سوزاند ، بدنبالت […]