شکوه یک خاطره

ما بی آنکه دشمن یکدیگر باشیم ، از هم گذشتیم نه با خشم ، نه با اندوه بلکه با سکوتی پر از احترام ، و نگاهی که هنوز مهر در آن بود تو فصل کوتاه اما با شکوهی بودی در زندگی من نه فراموش می شوی نه تکرار تو آن اتفاق نادری بودی که حتی […]
میان نور و نفس هایت

پا برهنه زیر سایه درخت ، با دامن گل گلی ات می رقصی در کنار پرنده ها و بوی خاک نم خورده. نور خورشید روی صورتت افتاده و من ، میان نفس های تو و صدای دوربین که لحظه ات را می دزدد ، گم می شوم. تو گل می چینی ، و من به […]
اُوردز

نمی توانم ترک کنم نه تو را ، نه اعتیاد به تو را و من هر شب با خاطراتت اوردز خواهم کرد