چشمان روباه

چشمانش مثل چشم روباه بود؛ تیز و بازیگوش، همیشه در جستجوی فرصتی برای فریب دادن. لوند و زیبا، با گام‌هایی که در هر لحظه در کمین بودند، به سوی مقصد خود می‌رفت. چیزی در نگاهش بود که می‌توانستی در آن گم شوی، اما به محض اینکه به او نزدیک می‌شدی، می‌فهمیدی که هر حرکتش حساب […]

روز تولد

تولدم بود…اما جهان نه شمعی روشن کرد، نه تبریکی گفت.تنها من بودم، با سال‌هایی که گذشتند بی‌آنکه عشق بماند…و دلی که هر سال، خاموش‌تر از قبل فوت می‌کرد آرزوهایش را.