برای تغییر این متن بر روی دکمه ویرایش کل

نوشته های من

روزهای عاشقی

آن روزها، عشق در لحظه‌های ساده اما جاودانمان ریشه داشت. دست‌هایمان وقتی در هم گره می‌خورد، گویی جهان با همه‌ی شلوغی‌هایش خاموش می‌شد. کنار پنجره‌ای نشسته بودیم، بوی چای تازه‌دم

ادامه...

اتاق استالین

در اتاقی با سقف کوتاه و رنگ‌پریده ، در تخت خوابی شکسته نشسته ام که بوی نسترن‌های پژمرده در گلدان شیشه ای کنار آن پیچیده است عطری که روزگاری آرامش

ادامه...

طناب دار

مو های سیاهش چون سایه ای بر روحم افتاده بود و آن دو چشمان سرد و بی رحمی که حتی تن جلادان را به لرزه می اندازد می گفت عاشق

ادامه...

زهر

عشق او هم چون زهری شیرین در رگ های من بود زیبایی چون رویایی دل فریب در عمق خواب هایم بود ، او مرا تخسیر کرده بود اما خیانتش… خیانتی

ادامه...

نقش قاتل

پشت آن چشم های تو چیست؟ تو چطور توانستی نقش قاتل و مقتول را باهم بازی کنی؟ من برای تو گوش بودم و تو ، پی گوشواره می گشتی؟ تمام

ادامه...

تا ابد غروب

بدنبالت بودم روز و شب از درختان چنار که روزی تو را دیده بودند از انقلاب و تئاتر های خوب و بد از شلوغی های تهران هرکجا ردی گذری ،

ادامه...

اعدام نشده

دنیا هنوز یک شاعر اعدام شده کم دارد وقتی دوران نحس پروانه ها است و جوانه ها را زیر پا له می کنند من مردی را دیدم که برای گریه

ادامه...

آغوش موقت

می شنیدی؟ صدای قلبم را می گویم وقتی که در گوشه قلبم مچاله شده بودی شاید خسته بودی و چرت می زدی اما من به محکمی کوه در مقابل باد

ادامه...

مرگ مغزی

سيبى با بغض گاز زده ام كه در گلويم مانده و دارد خفه ام مى كند چشمانم خيس شده و تو را تار مى بيند كام سيگارم تلخ و ترش

ادامه...

زاگرس

کافیست دیگر ادامه نده! پاهایت درد می گیرد اینجا دیگر کسی ما را نمی بینید کوه های زاگرس هوای ما را دارند کوزه پر آبت را زمین بگذار هیچ غریبه

ادامه...

روز های آخر اسفند

می خواهم با تو در تمام موزه ها قرار بگذارم تمام تاریخ را با تو زیر و رو کنم با تو تمام گالری های تهران را ببینم از هنر حرف

ادامه...

خاکستری

چراغ نفتی هایم را پر می کنم ، چه یادگاری هایی.. یکی از بابوشکا یکی از مادر یکی هم از خودم وسایل قدیمی زیبا هستن و پر از حس ،

ادامه...

شبی رها

یک شب بارانی تو را ناشیانه به آغوش می کشم بر روی قطره های باران که خود را بر زمین می کوبند پا می گذارم بر چاله ها کوچکی که

ادامه...

یک شب بارانی

دوست داشتم یک شبی بارانی یک جایی بالاتر از شهر آنجایی که نور ها از دور چشمک می زنند کنار یکدیگر بنشینیم شرابی باز کنیم و کم کم مزه اش

ادامه...

اعتراف

پشت پنجره اتاق آن بیرون شرایط عجیبی پدید آمده است هوای گرگ و میشی استباد و طوفان و رعد و برق و بارانی پراکنده باهم آمیخته شده اند همزمان گرد

ادامه...