به اشتراک بگذارید

عشق او هم چون زهری شیرین در رگ های من بود

زیبایی چون رویایی دل فریب در عمق خواب هایم بود ، او مرا تخسیر کرده بود

اما خیانتش… خیانتی که پشت لبخند عاشقانه اش پنهان شده بود

مرگی آرام و دردناک برایم رقم زد ، خنجرش را در قلبم فرو کرد

حالا در تاریکی انتقام ، دود سیگارم را نفس می کشم و نقشه قتل خاطرات شیرینمان را می کشم

این تنها مرهمی است برای قلب زخمی من که هرگز التیام نخواهد یافت

5 2 رای ها
امتیازدهی به مقاله
اشتراک در
اطلاع از
guest
0 نظرات
قدیمی‌ترین
تازه‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها

بیشتر بخوانید....

نوشته های من

روزهای عاشقی

آن روزها، عشق در لحظه‌های ساده اما جاودانمان ریشه داشت. دست‌هایمان وقتی در هم گره

ادامه ...
کوتاه نوشت ها

بخاطر مادر

لطفا دیگر هرگز به خواب هایم نیا… نمی توانم جلویش را بگیرم ، هر بار

ادامه ...
نوشته های من

اتاق استالین

در اتاقی با سقف کوتاه و رنگ‌پریده ، در تخت خوابی شکسته نشسته ام که

ادامه ...
0
لطفا نظر خود را بنویسید.x