صدای تو هنوز در نوار کاست قدیمیام گیر کرده…
همان جملههای نیمهتمام، همان خندههایی که بعد از تو دیگر هیچکس نتوانست تکرارشان کند.
هر بار پلی میکنم، انگار زخمی را دوباره باز میکنم؛
با آن خشخش آشنا که مثل بغضی در گلویم میپیچد…
تو رفتی، اما صدایت هنوز در این کاست مانده…
و من، هر شب به جای خواب، به تو گوش میدهم؛
نه برای اینکه فراموشت نکردهام…
بلکه چون نوار را نمیشود جلو زد،
نه به لحظهی خداحافظی،
نه به جایی که صدایت محو شد…
فقط تکرار… فقط درد… فقط تو.

کوتاه نوشت ها
پس از موشکها، پیش از بوسهات
اگر از زیر آوار موشکها جان به در ببرم، اگر سایهی مرگ از سرم بگذرد،باز