معجزه

چشمانت معجزه ی خدا هستند حیف که دیگر مردم به معجزه باور ندارند وگرنه پیروی چشمان تو می شدند ، خط چشمانت را می گرفتند و تا ابد دور مردمک چشم هایت طواف می کردند

اعدام نشده

دنیا هنوز یک شاعر اعدام شده کم دارد وقتی دوران نحس پروانه ها است و جوانه ها را زیر پا له می کنند من مردی را دیدم که برای گریه نهنگ ها نی عنبان می زد زنی را می شناختم که شوهرش هر شب به او تجاوز می کرد فقیری را دیدم که سبزی های […]

آغوش موقت

می شنیدی؟ صدای قلبم را می گویم وقتی که در گوشه قلبم مچاله شده بودی شاید خسته بودی و چرت می زدی اما من به محکمی کوه در مقابل باد و صخره در مقابل موج تو را در آغوش گرفته بودم و گوشه قلبم جا داده بودمت اما می شنیدی؟ ضربان قلبم را می گویم […]

درد

تو برای من همانند دردی زیرا درد تمام توجه مرا از آن خود می کند همه چیز را از من مطالبه می کنی همه مرا از آن خویش می کنی و نمی خواهی آگاهی ، افکار ، احساسات… و خود مرا با هیچکس و هیچ چیز دیگر شریک شوی تو درد هستی درد عشق من

مرگ مغزی

سيبى با بغض گاز زده ام كه در گلويم مانده و دارد خفه ام مى كند چشمانم خيس شده و تو را تار مى بيند كام سيگارم تلخ و ترش مزه است رويش آب ميخورم.. بوى خون و طعم اشكـ شور ميدهددر گلويم مانده اند ، در خاطر مانده اند و از ديدگانم كنار نمى […]

زاگرس

کافیست دیگر ادامه نده! پاهایت درد می گیرد اینجا دیگر کسی ما را نمی بینید کوه های زاگرس هوای ما را دارند کوزه پر آبت را زمین بگذار هیچ غریبه ای از اینجا نمی گذرد هیچ آشنایی اینجا تو را نمی بیند و هیچ درویشی از تو اتفاقی درخواست آب نمی کند اینجا جز کمر […]

روز های آخر اسفند

می خواهم با تو در تمام موزه ها قرار بگذارم تمام تاریخ را با تو زیر و رو کنم با تو تمام گالری های تهران را ببینم از هنر حرف بزنم پیاده بعد از هر گالری قدم بزنیم دست هایت را انقدر بگیرم که کف دست هایمان عرق کند ، تمام کافه های ولی عصر […]

خاکستری

چراغ نفتی هایم را پر می کنم ، چه یادگاری هایی.. یکی از بابوشکا یکی از مادر یکی هم از خودم وسایل قدیمی زیبا هستن و پر از حس ، بوی نفت را به خوبی حس می کنم همیشه بویش را دوس داشتم خدا رو شکر این حس بویایی به خوبی دارد کار خودش را […]

مبتلا

خیالت راحت باشد من از تو گرفته ام… و تا عمق استخوان هایم به تو مبتلا شده ام

شبی رها

یک شب بارانی تو را ناشیانه به آغوش می کشم بر روی قطره های باران که خود را بر زمین می کوبند پا می گذارم بر چاله ها کوچکی که آب جمع شده می پرم تو چترت را برعکس زمین گذاشته ای تا پر از آب باران شود ما ثانیه ها زیر باران و نور […]