آغوش موقت

می شنیدی؟ صدای قلبم را می گویم وقتی که در گوشه قلبم مچاله شده بودی شاید خسته بودی و چرت می زدی اما من به محکمی کوه در مقابل باد و صخره در مقابل موج تو را در آغوش گرفته بودم و گوشه قلبم جا داده بودمت اما می شنیدی؟ ضربان قلبم را می گویم […]
مرگ مغزی

سيبى با بغض گاز زده ام كه در گلويم مانده و دارد خفه ام مى كند چشمانم خيس شده و تو را تار مى بيند كام سيگارم تلخ و ترش مزه است رويش آب ميخورم.. بوى خون و طعم اشكـ شور ميدهددر گلويم مانده اند ، در خاطر مانده اند و از ديدگانم كنار نمى […]
زاگرس

کافیست دیگر ادامه نده! پاهایت درد می گیرد اینجا دیگر کسی ما را نمی بینید کوه های زاگرس هوای ما را دارند کوزه پر آبت را زمین بگذار هیچ غریبه ای از اینجا نمی گذرد هیچ آشنایی اینجا تو را نمی بیند و هیچ درویشی از تو اتفاقی درخواست آب نمی کند اینجا جز کمر […]
روز های آخر اسفند

می خواهم با تو در تمام موزه ها قرار بگذارم تمام تاریخ را با تو زیر و رو کنم با تو تمام گالری های تهران را ببینم از هنر حرف بزنم پیاده بعد از هر گالری قدم بزنیم دست هایت را انقدر بگیرم که کف دست هایمان عرق کند ، تمام کافه های ولی عصر […]
خاکستری

چراغ نفتی هایم را پر می کنم ، چه یادگاری هایی.. یکی از بابوشکا یکی از مادر یکی هم از خودم وسایل قدیمی زیبا هستن و پر از حس ، بوی نفت را به خوبی حس می کنم همیشه بویش را دوس داشتم خدا رو شکر این حس بویایی به خوبی دارد کار خودش را […]
شبی رها

یک شب بارانی تو را ناشیانه به آغوش می کشم بر روی قطره های باران که خود را بر زمین می کوبند پا می گذارم بر چاله ها کوچکی که آب جمع شده می پرم تو چترت را برعکس زمین گذاشته ای تا پر از آب باران شود ما ثانیه ها زیر باران و نور […]
یک شب بارانی

دوست داشتم یک شبی بارانی یک جایی بالاتر از شهر آنجایی که نور ها از دور چشمک می زنند کنار یکدیگر بنشینیم شرابی باز کنیم و کم کم مزه اش را بچشیمتا برای هم از اشتباهاتمان بگوییم تو گریه کنی دلداریت بدهم من گریه کنم و نوبت دلداری تو شودیک شبی بارانی بهم بگویی می […]
اعتراف

پشت پنجره اتاق آن بیرون شرایط عجیبی پدید آمده است هوای گرگ و میشی استباد و طوفان و رعد و برق و بارانی پراکنده باهم آمیخته شده اند همزمان گرد و خاک عظیم بزرگی به سمت آسمان می رودصدای کلاغ ها وحشتناک بلند است چراغ خیابان را می بینم که خاموش و روشن می شود […]