درباره من

می نویسم تا واقعیتی که در رویا هایم در حال غرق شدن هست رو زنده نگهدارم
می نویسم تا فراموشی و مرگ را انکار کنم ، می نویسم تا کلماتم بمانند تا جملاتم بعد از من جاودانه بشوند

آخرین نوشته ها

کوتاه نوشت ها

پس از موشک‌ها، پیش از بوسه‌ات

اگر از زیر آوار موشک‌ها جان به در ببرم، اگر سایه‌ی مرگ از سرم بگذرد،باز هم به شوق دیدنت، تو را خواهم بوسید…شاید نه برای عشق،بلکه برای زنده ماندن با

ادامه ...
نوشته های من

آغشته به غروب و گل

تو یونانی تو در زبان من یک واژه‌ای.اما در دل من،تمام اسطوره‌ای…تمام آن سرزمین گمشده‌ای که هنوز بوی زیتون و گل و دریا می‌دهد. تو، با موهایی کمی خیس از

ادامه ...
نوشته های من

خاورمیانه 2

تو خاورمیانه‌ای…ویران،اما هنوز در قلبم مقدّس.دلت پر از آتش است،و هر بوسه‌اتجنگی تازه آغاز می‌کند.با این همه،من هر شب،با چفیه‌ای از خاطرات،میان مین‌های خاطرت قدم می‌زنمتا شاید روزیدر آغوشتیک وجب

ادامه ...
نوشته های من

پاستای بی ریحان

پاستا را دیگر نمی‌پزم.نه که ندانم چقدر آب می‌خواهد،یا چقدر نمک باید در دل قابلمه ریخت.نه…فقط دیگرکسی نیست که صدای قل‌قل آب رابا خنده‌اش قاطی کند. آن روزهاتو پاستا را

ادامه ...
کوتاه نوشت ها

دا و زاگرس

دا هر روز خاک زاگرس را می‌بوسد، شاید جایی، استخوان پسرش خوابیده باشد.

ادامه ...
نوشته های من

زاگرس و درد

خاک زاگرس را اگر بفشاری، ناله‌ای برمی‌خیزد که نه از زمین، که از استخوان هزاران سال رنج است. این خاک، دیگر خاک نیست؛ روایتی‌ست از اندوه مردمانی که زیستن را

ادامه ...