درباره من

می نویسم تا واقعیتی که در رویا هایم در حال غرق شدن هست رو زنده نگهدارم
می نویسم تا فراموشی و مرگ را انکار کنم ، می نویسم تا کلماتم بمانند تا جملاتم بعد از من جاودانه بشوند

آخرین نوشته ها

نوشته های من

روزهای عاشقی

آن روزها، عشق در لحظه‌های ساده اما جاودانمان ریشه داشت. دست‌هایمان وقتی در هم گره می‌خورد، گویی جهان با همه‌ی شلوغی‌هایش خاموش می‌شد. کنار پنجره‌ای نشسته بودیم، بوی چای تازه‌دم

ادامه ...
کوتاه نوشت ها

بخاطر مادر

لطفا دیگر هرگز به خواب هایم نیا… نمی توانم جلویش را بگیرم ، هر بار که می آیی در خواب گریه می کنم. مادرم… از صدای هق هق های من

ادامه ...
نوشته های من

اتاق استالین

در اتاقی با سقف کوتاه و رنگ‌پریده ، در تخت خوابی شکسته نشسته ام که بوی نسترن‌های پژمرده در گلدان شیشه ای کنار آن پیچیده است عطری که روزگاری آرامش

ادامه ...
نوشته های من

طناب دار

مو های سیاهش چون سایه ای بر روحم افتاده بود و آن دو چشمان سرد و بی رحمی که حتی تن جلادان را به لرزه می اندازد می گفت عاشق

ادامه ...
نوشته های من

زهر

عشق او هم چون زهری شیرین در رگ های من بود زیبایی چون رویایی دل فریب در عمق خواب هایم بود ، او مرا تخسیر کرده بود اما خیانتش… خیانتی

ادامه ...
نوشته های من

نقش قاتل

پشت آن چشم های تو چیست؟ تو چطور توانستی نقش قاتل و مقتول را باهم بازی کنی؟ من برای تو گوش بودم و تو ، پی گوشواره می گشتی؟ تمام

ادامه ...