تو مثل خاورمیانهای؛
زیبا و ویران،
اما همیشه در آتش.
صلح با تو رؤیاست،
و عاشقی با تو،
سرنوشتی خونین دارد.
هر بار که نزدیکت میشوم،
مرگ را در چشمانم میبینم،
و چشمهایت
سایهای از جنگ با خود دارند.
با اینکه میدانم
سفر به تو
بازگشتی ندارد،
باز هم دلم میخواهد
در ویرانههایت
خانهای بنا کنم.

کوتاه نوشت ها
پس از موشکها، پیش از بوسهات
اگر از زیر آوار موشکها جان به در ببرم، اگر سایهی مرگ از سرم بگذرد،باز